حراج کردم همه رازهایم را یک جا دلقک شدم با دماغ پینوکیو و بوته گونی به جای موهایم آری گلم دلم حرمت نگه دار که این اشکها خون بهای عمر رفته من است سرگذشت کسی که هیچ کس نبود و همیشه گری می کرد بی مجال اندیشه به بغض های خود تا کی مرا گریه کند؟ و تا کی ؟! و به کدام مرام بمیرد آری گلم دلم ورق بزن مرا و به آفتاب فردا بیندیش که برای تو طلوع میکند
از : حسین پناهی
نویسنده : امین شفیع پور
تاریخ : دوشنبه 90/6/21
موضوع :
کهکشانها کو زمینم؟ زمین کو وطنم؟ وطن کو خانه ام؟ خانه کو مادرم؟ مادر کو کبوترانه ام؟ ...معنای این همه سکوت چیست؟ من گم شده ام در تو یا تو گم شدی در من ای زمان؟!.... کاش هرگزآن روز از درخت انجیر پائین نیامده بودم!! کاش!
از : حسین پناهی
نویسنده : امین شفیع پور
تاریخ : دوشنبه 90/6/21
موضوع :
من زندگی را دوست دارم ولی از زندگی دوباره می ترسم ! دین را دوست دارم ولی از کشیش ها می ترسم!ر قانون را دوست دارم ولی از پاسبان ها می ترسم!ر عشق را دوست دارم ولی از زن ها می ترسم!ر کودکان را دوست دارم ولی از آینه می ترسم!ر سلام را دوست دارم ولی از زبانم می ترسم! من می ترسم ، پس هستم این چنین می گذرد روز و روزگار من من روز را دوست دارم ولی از روزگار می ترسم!
از : حسین پناهی
نویسنده : امین شفیع پور
تاریخ : دوشنبه 90/6/21
موضوع :
انگار همین دیروز بود.عید فطر پارسال.گشت زنی تو خیابون.اس ام اس هایی که برام میومد از هر ده تا نه تاش این بود.صد حیف که آن رفت.نمی دونم شاید اونایی که پیام می دادن آرزوشون این بوده که عید فطر بیاد.صد شکر که این آمد.عید رمضان.عیدی که روزه گرفتن در روزش حرومه.چه ماه رمضون سختی بود.آقا سال دیگه ساعت جلو بکشن هیچ کی روزه نمیره.شاید الان تو دلشون میگن.همونا پیام دادن بهم.این ماه رمضونم رفت.با تموم خوبی هاش.چون هیچ وقت بدی نداره.البته برای اونایی که خودشونو باز فهمیدند.من و تو خودمونو فهمیدیم. چی میگم.شب قدر میرم مسجد.تا وارد مسجد میشم.پیرمرد زیاد جوون کمتر.جوونا بچه ها کجان؟میان یا برای سحری.یا برای اینکه قرآن سر بگیریم.چه راحت!حداقل بیایم قرآن سر بگیریم.نمی دونم نوزده روز اولو ول کردم چسبیدم به شب قدر.نوزده روز چه کردیم.روزه بودیم نبودیم.نگاش می کنم.ساعت چنده؟12 ظهره. تا حالا بیداری آره می خواستم دیر بخوابم قشنگ وقت افطار بیدار شم.بعد بشینم 20 دقیقه تبلیغات واسه هر فیلمی ببینم.نماز چی؟می خونم اذان یه ساعته دیگس؟...پاشو نمازه ظهره؟بذار بخوابم اه... .ربنا واغفر لنا ذنوبنا ربنا...پاشو 5 دقیقه دیگه اذانه.سفره رو چیندین من بیام... .شاید این نوزده روزو این طوری گذرونده باشیم.خدا گفته نفس کشیدن تو این ماه عبادته یه چیزیه.شاید.نمی گم حتما... .الان میگی این یارو دیگه کیه متنی گذاشته تو رو به خدا.نگاش کن.اصلا خودتم این طور نبودی که مخاطبت ماییم.برای خودمم میگم شاید.من کیم؟بگم همه نمازامو تا حالاش خوندم.میگم آقا نخوندم.این ماه رفت با تموم خوبی هاش.فرزاد جمشیدی هاش.ماه عسلاش.فیلماش.این ماه رفت...رفت ماه برکت.من مسلمونم.مردم سومالی مسلمون.بحرین لیبی یمن الجزایر مصر مسلمون.اونا اگه روزه می گرفتند ما هم روزه میگیریم.نفسم گرفت آخ هوا گرمه روزمو باز کنم...باز کردم...نفس میکشم.هوا خنک شد...این ماه رفت...خدافظ
نویسنده : امین شفیع پور
تاریخ : دوشنبه 90/6/7
موضوع : رمضان...