آسمانش را گرفته تنگ در آغوش ابر؛ با آن پوستین سرد نمناکش باغ بیبرگی، روز و شب تنهاست، با سکوت پاک غمناکش
ساز او باران، سرودش باد جامهاش شولای عریانیست ور جز اینش جامهای باید، بافته بس شعله ی زر تارِپودش باد گو بروید، یا نروید، هرچه در هرجا که خواهد، یا نمیخواهد باغبان و رهگذاری نیست باغ نومیدان، چشم در راه بهاری نیست
گر زچشمش پرتو گرمی نمیتابد، ور به رویش برگ لبخندی نمی روید، باغ بیبرگی که میگوید که زیبا نیست؟ داستان از میوههای سر به گردونسای اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید
باغ بیبرگی خنده اش خونیست اشک آمیز جاودان بر اسب یال افشان زردش میچمد در آن پادشاه فصلها، پاییز.
از : مهدی اخوان ثالث
نویسنده : امین شفیع پور
تاریخ : چهارشنبه 90/1/3
موضوع : آسمان...
بی شکوه و غریب و رهگذرند یادهای دگر ، چو برق و چو باد یاد تو پرشکوه و جاوید است و آشنای قدیم دل ، اما ای دریغ ! ای دریغ ! ای فریاد با دل من چه می تواند کرد یادت ؟ ای یاد من ز دل برده من گرفتم لطیف ، چون شبنم هم درخشان و پاک ، چون باران چه کنند این دو ، ای بهشت جوان با یکی برگ پیر و پژمرده ؟
از : مهدی اخوان ثالث
نویسنده : امین شفیع پور
تاریخ : سه شنبه 90/1/2
موضوع : بی شکوه...
جنبش ِ سرد ِ برگ ِ نارنج بر آب بی گردش ِ مُرغانهی رنگین بر آینه
سالی نوروز بیگندم ِ سبز و سفره میآید، بیپیغام ِ خموش ِ ماهی از تُنگ ِ بلور بیرقص ِ عفیف ِ شعله در مردانگی.
سالی نوروز همراه به درکوبی مردانی سنگینی بار ِ سالهاشان بر دوش: تا لالهی سوخته به یاد آرد باز نام ِ ممنوعاش را وتاقچه گناه دیگربار با احساس ِ کتابهای ممنوع تقدیس شود.
در معبر ِ قتل ِ عام شمعهای خاطره افروخته خواهد شد.
دروازههای بسته به ناگاه فراز خواهدشد
دستان اشتیاق از دریچه ها دراز خواهد شد
لبان فراموشی به خنده باز خواهدشد
وبهار درمعبری از غریو تاشهر خسته پیش باز خواهدشد
سالی
آری
بی گاهان نوروز چنین آغاز خواهدشد
احمد شاملو
نویسنده : امین شفیع پور
تاریخ : یکشنبه 89/12/29
موضوع : نوروز...