... آرشیو مطالب پست الکترونیک لینک rss عناوین مطالب وبلاگ بیداران
صفحه نخست
رفته بودم سر حوض
تا ببینم شاید،عکس تنهایی خود را درآب
آب در حوض نبود.
ماهیان می گفتند:
((هیچ تقصیر درختان نیست
ظهر دم کرده ی تابستان بد،
پسر روشن آب،لب پاشویه نشست
وعقاب خورشید،آمد او را به هوا برد که برد.
به درک راه نبردیم به اکسیژن آب.
برق از پولک ما رفت که رفت.
ولی آن نور درشت،
عکس آن میخک قرمز در آب
که اگر باد می آمد دل او،پشت چین های تغافل می زد،
چشم ما بود.
روزنی بود به اقرار بهشت.
تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی،همت کن
وبگو ماهی ها،حوضشان بی آب است.))
باد می رفت به سر وقت چنار
من به سر وقت خدا می رفتم.
.:: Weblog Theme By : wWw.Theme-Designer.Com ::.