ابلیس شجاع رفت به بالین جوانی آراسته با شکل مهیبی سر بر را گفتا که « منم مرگ و اگر خواهی زینهار با یک بگزینی تو یکی زین سه خطر را یا آن پدر پیر خودت را بکشی زار یا بشکنی از خواهی خود سینه و سر را یا خود ز می نابکشی یک دو سه ساغر تا آنکه بپوشم ز هلاک تو نظر را » لرزید از این بیم جوان بر خود و جا داشت کز مرگ فتد لرزه به تن ضخیم تر را گفتا : « پدر و خواهر من هر دو عزیزند هرگز نکنم ترک ادب این دو نفر را لیکن « چو به مب دفع شراز خویش توان کرد می نوشم و با وی بکنم چاره ی شر را » جامی دو بنوشید جوشد خیره ز مستی هم خواهی خود را زد و هم کشت پدر را ای کاش توا خشک بن تاک و خداوند زین مایه شر حفظ کنند نوع بشر را
"ایرج میرزا"
نویسنده : امین شفیع پور
تاریخ : چهارشنبه 89/6/3
موضوع : شراب...