... آرشیو مطالب پست الکترونیک لینک rss عناوین مطالب وبلاگ بیداران
صفحه نخست
ای کاش آب بودم
گر می شد آن باشی که خود می خواهی . –
آدمی بودن
حسرتا !
مشکلی ست در مرز نا ممکن . نمی بینی ؟
ای کاش آب می بودم – به خود می گویم - :
نهالی نازک به درختی گشن رساندن را
( - تا به زخم تبر بر خاکش افکنند
در آتش سوختن را ؟ )
یا نشای سست کاجی را سرسبزی جاودانه بخشیدن
( - از آن پیشتر که صلیبش آلوده
کنند
به لخته لخته ی خونی بی حاصل ؟ )
یا به سیراب کردن لب تشنه ئی
رضایت خاطری احساس کردن
( - حتی اگرش به زانو نشانده اند
در میدانی جوشان از آفتاب و عربده
تا به شمشیری گردنش بزنند ؟
حیرتت را بر نمی انگیزد
قابیل برادر خود شدن یا جلاد دیگراندیشان
یا درختی بالیده نابالیده را
حتی
هیمه ئی انگاشتن بی جان ؟ )
می دانم می دانم می دانم
با این همه کاش ای کاش آب می بودم
گر توانستمی آن باشم که دلخواه من است .
آه
کاش هنوز
به بیخبری
قطره ای بودم پاک
از نمباری به کوهپایه ئی ،
نه در این اقیانوس کشاکش بیداد
سرگشته موج بی مایه ای .
احمد شاملو
.:: Weblog Theme By : wWw.Theme-Designer.Com ::.