... آرشیو مطالب پست الکترونیک لینک rss عناوین مطالب وبلاگ بیداران
صفحه نخست
آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید!یک نفردر آب دارد می سپارد جان.یک نفر دارد که دست و پای دائم میزندروی این دریای تند و تیره و سنگین که میدانید.آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن،آن زمان که پیش خود بیهوده پنداریدکه گرفتستید دست ناتوانی راتا تواناییّ بهتر را پدید آرید،آن زمان که تنگ میبندیدبرکمرهاتان کمربند،در چه هنگامی بگویم من؟یک نفر در آب دارد میکند بیهود جان قربان!آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید!نان به سفره،جامه تان بر تن؛یک نفر در آب میخواند شما را.موج سنگین را به دست خسته میکوبدباز میدارد دهان با چشم از وحشت دریدهسایههاتان را ز راه دور دیدهآب را بلعیده درگود کبود و هر زمان بیتابش افزونمیکند زین آبها بیرونگاه سر، گه پا.آی آدمها!او ز راه دور این کهنه جهان را باز میپاید،می زند فریاد و امّید کمک داردآی آدمها که روی ساحل آرام در کار تماشایید!موج میکوبد به روی ساحل خاموشپخش میگردد چنان مستی به جای افتاده بس مدهوشمی رود نعره زنان، وین بانگ باز از دور میآید:-"آی آدمها"...و صدای باد هر دم دلگزاتر،در صدای باد بانگ او رهاتراز میان آبهای دور و نزدیکباز در گوش این نداها:-"آی آدمها"... از : نیما یوشیج
.:: Weblog Theme By : wWw.Theme-Designer.Com ::.