... آرشیو مطالب پست الکترونیک لینک rss عناوین مطالب وبلاگ بیداران
صفحه نخست
در شبان غم تنهایی خویش
عابد چشم سخن گوی تو ام
من در این تاریکی
من در این تیره شب جانفرسا
زائر ظلمت گیسوی تو ام
گیسوان تو پریشان تر از اندیشه ی من
گیسوان تو شب بی پایان
جنگل عطر آلود
شکن گیسوی تو
موج دریای خیال .....
کاش با زورق اندیشه شبی
از شط گیسوی مواج تو من
بوسه زن بر سر هر موج گذر می کردم !
کاش بر این شط مواج سیاه
همه ی عمر سفر می کردم !
من هنوز از اثر عطر نفسهای تو سرشار سرور،
گیسوان تو در اندیشه ی من؛
گرم رقصی موزون
کاشکی پنجه ی من ،
در شب گیسوی پر پیچ تو راهی می جست
چشم من چشمه ی زاینده ی اشک
گونه ام بستر رود
کاشکی همچو حبابی بر آب،
در نگاه تو تهی می شدم از بود و نبود.
از : حمید مصدق
.:: Weblog Theme By : wWw.Theme-Designer.Com ::.