... آرشیو مطالب پست الکترونیک لینک rss عناوین مطالب وبلاگ بیداران
صفحه نخست
نگر
تا به چشم زرد خورشید
نظر
نکنی
کت افسون
نکند .
بر چشم های خود
از دست خویش
سایبانی کن
نظاره ی آسمان را
تا کلنگان مهاجر را
ببینی
که بلند
از چارراه فصول
در معبر بادها
رو در جنوب
همواره
در سفرند.
دیدگان را به دست
نقابی کن
تا آفتاب نارنجی
به نگاهیت
افسون
نکند ،
بال در بال
که از دریاها همی گذرند. –
از دریاها و
به کوه
که خوش به غرور ایستاده است ؛
و به توده ی نمناک کاه
بر سفره ی بی رونق مزرعه ؛
و به قیل و قال کلاغان
در خرمنجایِ متروک ؛
و به رسم ها
و بر آیین ها،
بر سرزمین ها.
و بر بام خاموش تو
بر سرت ؛
که بر جان اندُهگین تو
که غمی نشسته ای
هم از آنگونه
به زندان سال های خویش .
و چندان که واپسین شعله ی شهپرهاشان
در آتش آفتاب مغربی
خاکستر شود ،
اندوه را ببینی
با سایه ی درازش
که پاهمپای غروب
لغزان
به خانه در آید
و کنار تو
در پس پنجره بنشیند.
او به دست سپید بیمارگونه
دست پیر ترا ...
و غروب بال سیاهش را ...
شاملو
.:: Weblog Theme By : wWw.Theme-Designer.Com ::.