از ره رسیده ایم با قامتی به قصد شکستن لات و منات را که شکستیم عزی دگر عزیز نمی ماند
ما از جنس پینه کفش به پا داریم هر چند این کفشهای کهنه ی ما درد می کند اما با کفشهای خستگی خود از ره رسیده ایم میراث باستانی ابراهیم بر شانه های ماست
نمرودیان همیشه به کارند تا هیمه ای به حیطه ی آتش بیاورند اما ما را از آزمایش آتش هراس نیست ما بارش همیشه ی باران کینه را با چترهای ساده ی عریانی احساس کرده ایم ما را بجز برهنگی خود لباس نیست