تو را از شیشه میسازد، مرا از چوب میسازد خدا کارش درست است، این و آن را خوب میسازد تو را از سنگ میآرد برون، از قلب کوهستان مرا از بیدِ خشکی در کنار جوب میسازد در آتش میگدازد، تا تو را رنگی دگر بخشد به سوهان میتراشد تا مرا مطلوب میسازد تو را جامی که از شیر و عسل پُر کردهاش دهقان مرا بر روی خرمن بُرده خرمنکوب میسازد تو را گلدان رنگینی که با یک لمس میافتد مرا ـ گرد سرت میچرخم و ـ جاروب میسازد تو از من میگریزی باز هم تا مصر رؤیاها مرا گرگی کنار خانه یعقوب میسازد مرا سر میدهد تا دشت های آتش و آهن و آخر در مصاف غمزهای مغلوب میسازد خدا در کار و بارش حکمتی دارد که پی در پی یکی را شیشه میسازد، یکی را چوب میسازد