یک مسافر تنها درحوالی جاده مثل پنجره،دلباز،مثل سایه ها:ساده بی خیال از دنیا،با تبسمی شیرین امده پر از احساس،دل به زندگی داده وای از این باران! قصه گوی سال های بی حضور که با وسواسی شگرف حلقه های دلبستگی را خیس می کنند انقدر خیس تا لبریز شوند ناگهانی تر از امدنت،می روی بی بهانه من می مانم و باران های بی اجازه قلب عاشقی که سپاس گذارت می ماند تا ابد، متشکرم که به من فهماندی که: چقدر می توانم دوست بدارم و عاشق باشم بی توقع باور کن ،بی توقع! دارم به تو فکر می کنم فقط فکر می کنم اما تمام لحظه ها پر می شود،از سطرهای عاشقی همراه خوب و ساکت من،سلام موسیقی زنده،ساده و بی کلام من دوست دارم -بدون توقع- به نام عشق باران گرفته مثل همیشه و .... والسلام