با فعال سازي تلفن همراه، مي توانيد بدون اتصال به اينترنت و از طريق پيامک اقدام به ارسال پيام عمومي و نظر در پارسي يار نماييد.
براي ارسال پيام به پارسي يار، کافيست + در ابتداي پيامک بگذاريد و متن مورد نظر خود را وارد نماييد و به شماره 3000226060 ارسال نماييد.
براي ارسال نظر برای آخرين پيامي که با پيامک به پارسي يار فرستاه ايد، کافيست ++ در ابتداي پيامک بگذاريد و متن مورد نظر خود را وارد نماييد و به شماره 3000226060 ارسال نماييد.
در ازاي ارسال هر پيامک براي پارسي يار مبلغ 130 ريال از اعتبار کاربري شما کسر خواهد شد.
براي بارگذاري فايلهاي رسانه اي اينجا را کليک کنيد.
در بخش آدرس رسانه، کليه آدرسهاي تصويري، آدرسهاي صوتي با فرمت mp3، wav، wma، mid و آدرسهاي فيلم با فرمت mp4، wmv، 3gp، 3gpp، avi، mov، flv و آدرسهاي فلش با پسوند swf پشتيباني مي شود.
همچنين کليپهاي مربوط به سايت آپارات، با لينک مستقيم آن کليپ پشتيباني مي شود.
توجه : برچسب هاي زير در متن ارسالي شما قابل استفاده است. در حين ارسال پيام براي
هر کاربر، داده مربوط به آن کاربر جايگزين اين بر چسب ها مي شود.
*pb:BlogNic* : عنوان کاربر در پارسي يار
*pb:BlogAuthor* : نام و نام خانوادگي مدير وبلاگ
*pb:BlogTitle* : عنوان وبلاگ
*pb:BlogUrl* : آدرس کامل وبلاگ
گزينه ها:
هر گزينه بايد در يک سطر مستقل قرار گيرد. گزينه ها با کليد Enter جدا شوند.
براي هر پيام حداقل دو و حداکثر ده گزينه قابل تعيين است.
تو سال هاي جنگ يک خانواده تازه شکل گرفته زندگي مي کرد،در جنوب شهر تهران.تهي دست بودند و فقير. نان شبشان را به زور بدست مي آوردند.اسمشان حسين و زهرا بود.زوجي که با اينکه فقير بودند،اما،احساس خوشبختي مي کردند.پس از دو سال که از زندگيشان گذشت،آن ها صاحب دو فرزند شدند.دو قلو،دو پسر.نام آن ها را کريم و رحيم گذاشتند. - امين ماني
کريم و رحيم حسني.حسين که رانندگي بلد بود،براي اينکه بيشتر پول در آورد،راننده ي يک شرکت ريسندگي و بافندگي شد.وظيفه اش شده بود،نخ آوردن و اگر يک جاي دستگاه ها خراب شد، وسيله اش را پيدا کردن.پس از شش ماه که از تولد بچه ها مي گذشت و کار حسين خوب شده بود.به حسين دستور يک سفر ميدهند حسين براي تهيه نخ بايد به کاشان برود.از همسرش خداحافظي مي کند و از بچه هايي که هنوز طعم بابا گفتن را ياد نگرفته اند. - امين ماني
حسين مي رود، يک ماه است که حسين برنگشته است،زهرا نگران است،هر روز به دم شرکت ايستاده است اما حسين نمي آيد.پس از دو روز در زده مي شود در را زهرا باز مي کند.يک مرد پشت در بود... - امين ماني
+بيا برويم که در هراس از اين قوم کينه توزم من و سخت مي ترسم که کار را به جنون و مهرباني ما را به خاک و خون بکشند چگونه مي گويي به هر کجا که رويم آسمان همين رنگ است بيا ! بيا برويم آه ! من دلم تنگ است بيا ! بيا برويم کجاست نغمه ي عشق و نسيم آزادي در اين کوير نبينم نشان آبادي نشانه ي شادي
دلم گرفت از اين شيوه هاي شدادي بيا! بيا برويم خوشا رستن و رفتن به سوي آزادي ....
+چه انتظار عظيمي نشسته در دل ما هميشه منتظريم و کسي نمي آيد صفاي گمشده آيا براين زمين تهي مانده باز مي گردد ؟ اگر زمانه به اين گونه پيشرفت اين است مرا به رجعت ، تا آغاز مسکن اجداد مدد کنيد که امدادتان گرامي باد هميشه دلهره با من هميشه بيمي هست که آن نشانه صدق از زمانه برخيزد و آفتاب صداقت ز شرق بگريزد هميشه مي گفتم چه قدر مردن خوب است چه قدر مردن در اين زمانه که نيکي
حقير و مغلوب است خوب است .....
+به کجا چنين شتابان ؟
گون از نسيم پرسيد :
ـ دل من گرفته زين جا
هوس سفر نداري
زغبار اين بيابان ؟
همه آرزويم اما
چه کنم که بسته پايم ....
ـ به کجا چنين شتابان ؟
ـ به هر آن کجا که باشد به جز اين سراسرايم .
ـ سفرت بخير ! اما ، تو و دوستي خدا را
چو از اين کوير وحشت به سلامتي گذشتي ،
به شکوفه ها به باران برسان سلام ما را .
"شفيعي کدکني"
+اي مهدي زمان(عج)،قلبم معراج ابدي عشق تو خواهد ماند.من با تو به روزهاي هميشه سبز آرزو خواهم رسيد.کودکي و لبخند هاي بي ريايم را به ياد مي آورم.امروز،من غريبه اي هستم در کوچه پس کوچه هاي اضطراب و انتظار.تو سوار بر کالسکه زرين مهر مي آيي و هنگام آمدنت رخش تو بال گشودن را آغاز مي کند.
هواي دلم هميشه شرجي است.تو در متن زيبا ترين واژه ها مي درخشي.کسي که معناي زيستن را به من بخشيده است،تويي.دلم مي خواهد وقتي که مي آيي،سبدي از نيلوفران بازيگوش را نثار پايت کنم.من فقط صداي گام هاي تو را مي شنوم.نسيم در ني لبک چوبي اش مي نوازد - امين ماني
عطر خزه هاي دريايي همه جا منتشر مي شود بايد به اميد روزي بمانم که آفتاب از مغرب بتابد.تو در رستاخيز کلمات هم نمي گنجي.بمان تا درياها را به ما ببخشي.از سر انگشتانت برکت مي بارد،عشق مي بارد و من از شوق پرنده شدن دلم آرام ندارد،در خلوت تنهايي ام،به تنهايي خود و اميدم به تنهاترين تنهايان است - امين ماني
در سکوت شبهاي مهتابي ،آن گاه که روزنه افکارم متوجه توست،مي بينم عشق را براي عده اي معنا نکرده اند و هيچ آشنايي نيست که آيينه باشد.بايد بيانديشيم،آن تنها ترين تنها را بشناسيم،به سوي خدا نماز بريم و عاجزانه سر آمدن دوران انتظارمان را از او بخواهيم. - امين ماني
+روي به نگارش آوردم دوباره بي انکه بدانم چرا و براي چه مي خواهم بنويسم نمي دانم شايد حسي مرا بسوي خود مي کشد و وادارم مي کند که بنويسم و من مي نويسم حکايتي ديگر شايد که ديگران بخوانند و مرا جدي بگيرند .جدي بگيرند مرا و بگيرند جدي مرا نه همچون گذشته که من مي نوشتم و ديگران مي خواندندو ستايشم نمي کردند چون از ذوق و سليقه بويي نبردند پس اينک جور ديگر مي نويسم
+چه کسي خواهد ديد
مردنم را بي تو
گاه مي انديشم
خبر مرگ مرا با تو چه کس مي گويد
آن زمان که خبر مرگ مرا مي شنوي
روي خندان تو را کاشکي مي ديدم
شانه بالا زدنت را بي قيد
و تکان دادن دست،که مهم نيست زياد
و تکان دادن سر...
چه کسي باور کرد
جنگل جان مرا
آتش عشق تو خاکستر کرد
ميتواني تو به من زندگاني بخشي
يا بگيري از من آنچه را مي بخشي
+گر بدين سان زيست بايد پست
من چه بي شرم اگر فانوس عمرم را به رسوايي نياويزم
بر بلند کاج خشک کوچه ي بن بست
گر بدين سان زيست بايد پاک
من چه نا پاکم اگر نشانم از ايمان خود چون کوه
يادگاري جاودانه ، برتر از بي بقاي خاک .
+نه غمخواري ، نه دلداري ، نه کس بودم در اين دنيا
در عمق سينه ي زحمت ، نفس بودم در اين دنيا
همه بازيچه ي پول و هوس بودم در اين دنيا
پر و پا بسته مرغي در قفس بودم در اين دنيا
به شب هاي سکوت کاروان تيره بختيها
سرا پا نغمه ي عصيان ، جرس بودم در اين دنيا
به فرمان حقيقت رفتم اندر قبر ، با شادي
که تا بيرون کشم از قعر ظلمت نعش آزادي